پوستي كه در آن زندگي مي كنم/خدمتكار/ بچه زرماري/لبخند موناليزا/ مارني/ خوب بد زشت/ نابخشوده/ فيلم كوتاهي در باره كشتن/ درخت زندگي/ جاده مالهالند/ نيمه شب در پاريس/ كابوي نيمه شب /بچه رزماري/جاده/سگ هاي پوشالي/ مرد باراني/ جاده/مخمل آبي اوه برادر کجایی؟//ادوارد دست‌قیچی/انتخاب سوفی/خانه های خالی/رودخانه میستیک/زیبا/3:10 به یوما/روزی روزگاری در آمریکا لنی/نزديک تر/ زندگی پس از مرگ/سخنرانی پادشاه/12 مرد خشمگین/ادوارد دست قیچی/شکستن امواج /قوی سیاه/هرگز رهایم مکن/درخشش ابدي يك ذهن پاک /راننده تاكسي /معلم پيانو/تو جک را نمی‌شناسی/ / سالت/اسپارتاکوس/مخمصه/آپارتمان/من نفرت‌انگیزهمه چیز درباره مادرم/چه بر سر بیبی جین آمد/سالو، 120 روز در شهر فساد/ فريدا /آخرین تانگو در پاریس/ پیش از طلوع آفتاب/زندگی همچون گل سرخ/ پاريس تگزاس/ ایستگاه آخر/ آمریکایی/ عشق سگی / يتيم خانه / ریش قرمز/ 4ماه، 3هفته و 2روز/ سگ هاي پوشالي / مترسک/ سرآغاز / مزد ترس/ پیش از آن که شیطان بفهمد تو مرده ای / دیوانه از قفس پرید/ پرواز بر فراز آشیانه فاخته/ شکارچی گوزن / پیش از طلوع آفتاب/ زيباي آمريكايي / زيباي روز/ بدو لولا بدو/ جدا مانده /رستگاری در شاوشنگ/ دریای درون
ترجمه تخصصی مقالات علمی
برای سفارش ترجمه تخصصی کلیک کنید
فیلم هفته (نقد)
ترجمه تخصصی مقالات علمی
آرشيو نقد فیلم های ماندگار جهان (برای دسترسی آسان به مطالب این ویلاگ از گزینه جستجو استفاده کنید.)

سایت ترجمه تخصصی itrans.ir با توانایی مدیریت تعداد بالای ترجمه به صورت همزمان بستری مناسب برای انجام کلیه پروژه های ترجمه از یک صفحه تا چندین هزار صفحه را فراهم کرده است. سایت ترجمه تخصصی با استفاده از ابزارهای خاص کنترلی و نظارت دقیق توسط تیم پشتیبانی کیفیت ترجمه غیر ماشینی را تا حد زیادی افزایش داده است. برای اطلاعات بیشتر اینجا کلیک کنید.

برای معرفی و نقد فیلم های جدید به اینستاگرام filmhafteh مراجعه کنید.

+ نوشته شده در  چهارشنبه دوم بهمن ۱۳۹۲ساعت 20:13  توسط فیلم هفته  | 

نویسنده:amazon

من می خواهم عادی باشم. تنها چیزی که مارچلو کلریچی می خواهد این است که مثل بقیه باشد، معمولی باشد، استاندارد باشد و از چیزهای عادی خوشحال باشد: داشتن همسری زیبا، احمقی که عاشق لباس است، موقعیتی موفق در کار، مسافرت کردن، تربیت فرزندان. او رویای این را می بیند زیرا قبلاً "لذت های زوال" زیادی را در زندگی خود تجربه کرده است: یک مادر معتاد به مورفین، یک پدر در یک دیوانه خانه، یک تجربه همجنس گرایی با یک راننده در کودکی و قتل او.

مارچلو می خواهد از شر این - سازگاری خلاص شود.برتولوچی ماهیت فاشیسم را مطالعه می‌کند و می‌فهمد که علت آن مطابقت، تمایل به ادغام با جمعیت است. اما خود سازگاری از کجا می آید؟


برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم، ادامه مطلب را کلیک کنید
+ نوشته شده در  شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 19:50  توسط فیلم هفته  | 

او برای گناهان ما مرد

شخصیت اصلی، پدر جیمز، با بازی برندان گلیسون، یکی از بازیگران مورد علاقه من، یک کشیش واقعا خوب و شایسته است، اما افراد کمی مانند او هستند. پدر جیمز را نمی توان یک قدیس یا حتی یک مرد 100٪ عادل نامید - او فقط یک فرد مهربان و باهوش است ، اما در پس زمینه خشم و تباهی تقریباً جهانی ساکنان یک شهر کوچک ایرلندی ، حتی مهربانی او به نظر نمی رسد. چیزی غیر عادی با این حال، فسق اهل محله پدر جیمز به هیچ وجه مطلق نیست (به جز، شاید یک دیوانه قاتل در حال گذراندن حبس ابد)، آنها در واقع همان افرادی هستند که هر یک از ما هستند و در این افراد همه می توانند خودشان را تشخیص دهند.

، جیمز با فروتنی به مرگ نزدیک می شود. هفت روز برای او زمان وداع با دنیای اطرافش می شود. پدر جیمز از هر چیزی که برایش عزیز است جدا می شود، چه به طرز غم انگیزی و چه با درد در قلبش - مانند یک کلیسای سوخته یا یک سگ محبوب، یا با صلح و آرامش با دخترش، با این حال کمتر به یکدیگر نزدیک می شوند.

شاید برندان گلیسون واقعاً بتواند برای چنین نقشی ستایش شود ! او فقط نقش پدر جیمز را بازی نکرد - او این نقش را زندگی کرد، شخصیت او بسیار زنده و کامل شد. شبان خوب که نصایح حکیمانه پدرانه یا ملامت سرزنش آمیز او قانع کننده تر از الهام بخش ترین موعظه به نظر می رسد. و بسیار غم انگیز است که تقریباً همه اطرافیان خرد و مهربانی کشیش را رد می کنند و او را پیرمردی عجیب و غریب می دانند. اما با این حال آنها - هرچند ناخودآگاه - به سوی خرد و مهربانی او کشیده می شوند. شاید همه چیز در این دنیا گم نشده باشد؟

جُلجُتا (Calvary) یک درام وجودی شگفت انگیز با اخلاقی عمیق و صحیح است که تا بطن آن نفوذ می کند. من دوست دارم تصاویری از این دست را بیشتر فیلمبرداری و روی صفحه نمایش بزرگ ببینم - شاید در این صورت بشریت حداقل کمی تمیزتر و روشن تر شود. فیلم قطعا ارزش تماشای بازی شگفت انگیز براندون گلیسون را دارد .


برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم، ادامه مطلب را کلیک کنید
+ نوشته شده در  پنجشنبه هشتم دی ۱۴۰۱ساعت 21:26  توسط فیلم هفته  | 

نویسنده : amazon
لوکینو ویسکونتی کارگردان با استعداد ایتالیایی زمانی درباره فیلمش گفت که آن را برای نسل‌های جدیدی می‌گیرد، کسانی که فاشیسم را نمی‌دانند، آن‌ها را ندیده‌اند، کسانی که خوش شانس بودند که با آن روبرو نشدند. این درام نظامی " مرگ خدایان " را می توان به جرات یک فیلم کالت نامید. فیلم بسیار قوی، قدرتمند، واقعی است که حقیقت آن دوران وحشتناک را نشان می دهد. این داستان جوهر فاشیسم و ​​تأثیر آن بر مردم ساکن در آن را نشان می دهد.

1933 آلمان خانواده‌ای ثروتمند را می‌بینیم که از جنگ آینده سود می‌بردند و در پول غوطه می‌خورند. کارخانه های آنها رونق گرفته، اما وقتی سرپرست خانواده متوجه شد که او باید بازنشسته شود، وراث که برای ثروت و قدرت آماده بودند گلوی یکدیگر را پاره کنند و آماده بودند تا برای دریافت ارث دست به هر کاری بزنند. پیش روی ما داستان غم انگیز و تکان دهنده ای از مردمی است که از درون توسط شر و خشم بلعیده شدند، زیرا آنها کاملاً تسلیم نیمه تاریک نازیسم شدند ...


برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم، ادامه مطلب را کلیک کنید
+ نوشته شده در  شنبه بیست و ششم آذر ۱۴۰۱ساعت 19:53  توسط فیلم هفته  | 

وینفرد کنرادی (پیتر سیمونیشک) و دخترش اینس (ساندرا هولر) بسیار متفاوت هستند. برای اینس، نکته اصلی در زندگی کار است، او کاملا از زندگی جدا شده و با هدف توسعه شغلی زندگی می کند. پدری که ذاتاً و حرفه ای بازیگر است، نمی فهمد که چگونه می توانی زندگی خود را اینگونه سپری کنی. او دخترش را در بخارست ملاقات می کند، جایی که او در حال کار بر روی پروژه دیگری است و خود را مشاور و مربی تجاری" تونی اردمان " معرفی می کند. روابط مبهم بین پدر و دختر حتی تیره تر می شود......

کارگردان مارن آد، وینفرد کنرادی را در مرکز تصویر خود قرار داده است - مرد ساده ای که سال ها را به تنهایی زندگی می کند، گاهی اوقات به دیدن مادر پیر خود می رود و از سگ پیر خود ویلی مراقبت می کند، گویی به ما نشان می دهد که این فیلم درباره ما است، در مورد زندگی معمولی. افرادی که گاهی در سراسر جهان نابینا هستند و به دنبال چیزی دست نیافتنی می باشند. اینس کنرادی هم همینطور... فقط پدر به من یادآوری می کند که نباید فراموش کنیم که زندگی کنیم، برای خودمان، نه برای رئیس و کارگردان. برای اینس، هیچ لذتی در زندگی وجود ندارد و او خودش در این امر مقصر است. حتی نیازی، مانند رابطه جنسی، باعث لذت او نمی شود. شما باید به همه لبخند بزنید، باید با یک همکار رابطه برقرار کنید، باید با رئیس موافق باشید، باید، باید، باید ... با آمدن پدرش در زندگی، او اول اذیت می شود، اما بعد، به قولی، چشمانش را به روی چیزها باز می کند.....................................


برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم، ادامه مطلب را کلیک کنید
+ نوشته شده در  جمعه بیست و هفتم آبان ۱۴۰۱ساعت 19:49  توسط فیلم هفته  | 

نویسنده: amazon

سه روز از زندگی یک زن

فیلم ژان دیلمان شاهکاری بی نظیر از شانتال آکرمن است. به مدت سه ساعت و سیزده دقیقه، ژان دیلمان را می‌بینیم که آشپزی می‌کند، حمام می‌کند، کفش‌ها را برق می اندازد، با پسر نوجوانش شام می‌خورد، به مغازه می‌رود و به کافه می‌رود.

روال روزمره قهرمان با یکنواختی خود ما را به سمت او می کشاند و اقدامات واضح او بیننده را مجذوب دنبال کردن میل تقریباً شیدایی او به نظم می کند.

در سطح ساختار، ژان دیلمن یک سکانس واقعی از رویدادها است و مکانیسم فیلم مانند یک بمب ساعتی عمل می کند.

به تدریج، به لطف تناوب خاصی از حرکات آیینی (که کارگردان از مادرش وام گرفته است)، متوجه دگردیسی هایی می شویم که هم برای قهرمان و هم برای بیننده ناآرامی درونی ایجاد می کند.

تنش جنسی دائمی در فیلم وجود دارد. روسپی گری زودگذر در برنامه قابل پیش بینی قهرمان دقیقاً به همان اندازه ای که برای پختن سیب زمینی طول می کشد طول می کشد.عقده ادیپی پسر که آشکار می شود، اضطراب و درام بیشتری ایجاد می کند............................برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم ادامه مطلب را کلیک کنید......


برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم، ادامه مطلب را کلیک کنید
+ نوشته شده در  سه شنبه هفدهم آبان ۱۴۰۱ساعت 22:30  توسط فیلم هفته  | 

نویسنده : AMAZON

وقتی نیل بنت ( تیم راث ، "بازیگر فیلم هشت نفرت انگیز") را در "غروب آفتاب" میشل فرانکو ملاقات می کنیم، مدت زیادی نمی گذرد که زندگی او شروع به فروپاشی می کند. برای بیش از 83 دقیقه، هر چیزی در مقابل چشمان شما فرو می‌ریزد. اما به طرز عجیبی، او تقریباً به طور کامل نسبت به آن بی تفاوت است - و در بیشتر موارد، او وضعیت غم انگیز خود را تداوم می بخشد. رفتار خود ویرانگر اشکال مختلفی دارد، اما نهایت سکوت نیل واقعاً عجیب است. و همانطور که او را در مسیر مارپیچش دنبال می کنیم، راز جذاب و مطالب فوق العاده ای را برای تیم راث ایجاد می کنیم.

هبوط او در آکاپولکو، مکزیک، در حالی که با خواهرش، آلیس ( شارلوت گینزبورگ ، «بازیگر فیلم دجال»)، و فرزندانش تعطیلات می‌گذراند، آغاز می‌شود. وقتی آلیس متوجه می‌شود که مادرشان در لندن درگذشته است، تعطیلات شاد تغییر می‌کند. آنها با عجله به فرودگاه می روند تا به خانه برگردند. با این حال، نیل اظهار می کند که نمی تواند پاسپورت خود را پیدا کند و برای پیدا کردن آن باید به هتل برگردد. به جز اینکه نیل پاسپورت خود را گم نکرده و به جای آن در آکاپولکو ماندن را انتخاب می کند. این تصمیم و بی‌تفاوتی فزاینده نیل به مسئولیت، او را بیشتر از خانواده‌اش جدا می‌کند. اما در حالی که او شروع به یافتن آرامش در زندگی جدید خود می کند، هنگامی که آنها سعی می کنند مداخله کنند، خانواده اش را در معرض خطر قرار می دهد.............................................. برای خواندن کامل بررسی فیلم غروب آفتاب ادامه مطلب را کلیک کنید.......


برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم، ادامه مطلب را کلیک کنید
+ نوشته شده در  سه شنبه دهم آبان ۱۴۰۱ساعت 22:14  توسط فیلم هفته  | 

نویسنده: AMAZON
اگر نمی‌دانید گلنورها (Cueilleur) چه می‌کنند، هرگز در راه خود فریگان‌های واقعی ندیده‌اید، و حتی بیشتر از آن، حتی نمی‌توانید کلمه «بریکولاژ» را در چارچوب تجربه زندگی که هنوز منجمد نشده است امتحان کنید. ، برای ناراحت شدن عجله نکنید. به احتمال زیاد، شما یکی از کسانی هستید که به اندازه کافی خوش شانس بودید که در شرایط اقتصادی-اجتماعی نسبتاً مساعد به دنیا آمدید و زندگی می‌کردید و همچنان بر آگاهی جمعی به عنوان پایه اساسی وجود شخصی تمرکز می‌کنید. که در آن عده‌ای وظیفه خود می‌دانند، حداقل در کلام، ابراز همدردی با کودکان قحطی زده آفریقایی کنند، در حالی که برخی دیگر هرگز در انتقام ناتوانی خود از افرادی مانند کوین کارتر (عکاس و فتوژورنالیست سرشناس عکس کودک و لاشخور ) کوتاهی نخواهند کرد که قربانی اشتباهی شدند. آمارهای سازمان ملل در مورد افزایش حجم ضایعات مواد غذایی، که در حال حاضر یک سوم جهان را تشکیل می دهد، نگران کننده است، که بیشتر آن سهم کشورهای توسعه یافته است. یکی از آنها فرانسه بود، جایی که فیلم مستند اگنس واردا به نام "جمع آوری کنندگان و گردآورنده" در آنجا فیلمبرداری شد.

اگنس واردا یکی از باتجربه ترین کارگردانان زن در فرانسه است که از بسیاری جهات ظهور موج نو را در آنجا پیش بینی می کند و نماینده گروه موسوم به چپ است که شامل کریس مارکر، آلن رنه و دیگر چهره های برجسته نیز می شود. حرفه واردا دوره های متوالی از درخشش ها و ...................


برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم، ادامه مطلب را کلیک کنید
+ نوشته شده در  جمعه ششم آبان ۱۴۰۱ساعت 12:33  توسط فیلم هفته  | 

نویسنده: AMAZON

زیبایی واقعی چیست؟ آیا این چیزی است که یک هنرمند ممکن است خلق کند یا همان چیزی است که ما با حواس خود با آن مواجه می شویم؟ آهنگساز گوستاو فون آشنباخ (درک بوگارد) برای فرار از استرس و جستجوی الهام هنری، فضایی برای خلق کردن، به ونیز سفر می کند. چیزی که او پیدا می کند پسر نوجوانی است که کمالات جسمی او را چنان مجذوب خود می کند که دست به یک تعقیب وسواسی می شود که قرار است او را نابود کند.

فیلم تاریک و مسحور کننده ویسکونتی که خود جشنی برای حواس است، نه تنها زیبایی جوان مورد نظر، تادزیو (بیورن آندرسن) را به ما ارائه می دهد، بلکه با چشم اندازی از شهر ونیز که در شگفتی های قبل و بعد از آن همتا ندارد، به ما می دهد. شهری است به همان اندازه که در مرگ و زندگی زیباست، در حالت پوسیدگی همانطور که به وبا مبتلا شده است. هنگامی که فواره های روشن به طرز شومی کف می کنند. مردم بیمار در کوچه پس کوچه ها جمع می شوند. درها با صلیب ها بسته شده اند و آب آبی کانال ها با تهدید سایه می اندازد، با این حال این فقط می تواند به جذابیت آن بیافزاید، تهدید نابودی که عاشقانه آن را ترکیب می کند.

سپس موسیقی وجود دارد. ایستادگی برای خلق اشنباخ و ارائه صدای فیلمی تقریباً بدون دیالوگ، سمفونی پنجم گوستاو مالر است. برخلاف اکثر موسیقی‌های فیلم، که بعداً اضافه شد، این قلب داستان است، هر چیز دیگری مانند یک رقص در اطراف آن طراحی شده است. مضامین قدرتمند آن از اشتیاق و از دست دادن لحن را تعیین می کند. ویسکونتی خود اشنباخ (البته نه داستانش) را بر اساس آهنگساز پریشان بنا کرد و لایه‌ای از استعاره و معنای سینمایی عمیق‌تر را اضافه کرد، جایی که شخصیت در رمان اصلی توماس مان یک نویسنده بود. در جایی که صداگذاری یا تلاش های دیگر برای نمایش ادبی ناشیانه بود، موسیقی روان و مستقیم است. به نظر می رسد که با هر فکر مرد محکوم به فنا همراه است...................برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم ادامه مطلب را کلیک کنید......


برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم، ادامه مطلب را کلیک کنید
+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم شهریور ۱۴۰۱ساعت 22:9  توسط فیلم هفته  | 

نویسنده : amazon

سه نفر اصلی فیلم عبارتند از استون ، که مشتاق رهایی از زندان است اما در جستجوی متافیزیکی خود تعادل غیرمنتظره ای پیدا می کند، همسر فعال جنسی او، لوستا، زندانبان سالخورده جک را فریب می دهد، که پرونده آزادی مشروط استون را مدیریت می کند، و در نهایت جک. خود پدری نفرت انگیز، شوهری بی تفاوت و یک خویشاوند صمیمی مشکوک است که به دنبال مرگ برادرش، خاطرات شادی از او را از یادداشت های یک دفتر یادداشت بازگو می کند.

طنز بی‌رحمانه کارگردان، حلقه عظیم گلف باز قهرمان است که به نظر می‌رسد تمام آرزوهای زندگی جک روی آن پایان یافته است و بارها و بارها قبل از خود صاحب آن به درون قاب می‌خزد. برای استفاده از استعاره فیلمی از استون، جک در تمام عمرش در زمینی ناراحت کننده و پر از علف، گلف بازی می کند که نمی توانید آن را ببینید و به احتمال زیاد، مهم نیست که توپ را کجا می فرستید.

فیلم «سنگ» به آرامی از جنون پنهان استانی می گوید، از زندگی هایی که ارزشی ندارند زیرا پر از معنا نیستند... خانه سوخته جک مانند یک شی مادی فرو می ریزد، بدون نماد رقت انگیز بیداری برای زندگی جدید. در پشت نمای آن چیزی جز یکنواختی ظالمانه و یک فاجعه نافرجام وجود ندارد (دختر کوچکی که با چاقو با شیشه پنجره کشته می شده است). تمام پس‌زمینه فردی جک، پوشیده از گرد و غبار سال‌های بی‌ارزش، به راحتی در یک جعبه مقوایی جای می‌گیرد، که او آن را به سمت بازنشستگی قریب‌الوقوع از دفترش بیرون می‌آورد.

معنای گریزان و منحل شده «سنگ» در منطقه ای نهفته است که سینمای آمریکا به ندرت از آن الهام می گیرد - در یک زندگی بدون حادثه و محدود، در اتحادی از یکنواختی صبور و فروتنی بی معنی، پچ پچ های خالی و روال اداری، شبه آموزه ها و شبه جست و جوها برای خدا ، حقایق نادرست و چند صدایی درخشان، گزارش های فرمولی و انحرافات روانی، ظلم های بی دلیل و قتل های بی معنی، قاچاق بدن و غرایز مرده. همه اینها صدای سفید آمریکای استانی است که در بیرون منتشر می شود و در سکوتی که به دقت حفظ شده، بی چهره و ترسناک حفاری می کند. استون سمت معکوس فیلم است، از لحاظ جوی نزدیک به رمان «در خون سرد» ترومن کاپوتی، رمانی غیرداستانی در اواخر دهه 1960 که به طور قانع کننده ای این خبر تکان دهنده را برای کل ایالات متحده اعلام کرد: «چیزی در ما، اشتباه است»..............برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم ادامه مطلب را کلیک کنید......


برای خواندن کامل نقد و بررسی فیلم، ادامه مطلب را کلیک کنید
+ نوشته شده در  شنبه پنجم شهریور ۱۴۰۱ساعت 21:0  توسط فیلم هفته  |